نیک ساز
لغتنامه دهخدا
نیک ساز. (ص مرکب ) سازوار با یکدیگر. (یادداشت مؤلف ). دمساز. سازگار :
نه آن زین ، نه این زآن بود بی نیاز
دو انباز دیدیمشان نیک ساز.
چنین گفت پس با کنیزک به راز
که ای پاک بینادل نیک ساز.
دو شاه گرانمایه دو نیک ساز
رسیدند پس یک به دیگر فراز.
رفیقی نیکساز از لشکری به
دلی آسان گذار از کشوری به .
ز مرغان همان آنکه بد نیک ساز
چو باز و چو شاهین گردنفراز
بیاورد و آموختنشان گرفت ...
|| نیک سلاح پوشیده . (ناظم الاطباء). || هرچیزی که خوش ساخته شده و بکار و مفید بود. (ناظم الاطباء).
نه آن زین ، نه این زآن بود بی نیاز
دو انباز دیدیمشان نیک ساز.
فردوسی (شاهنامه ج 4 ص 1747).
چنین گفت پس با کنیزک به راز
که ای پاک بینادل نیک ساز.
فردوسی .
دو شاه گرانمایه دو نیک ساز
رسیدند پس یک به دیگر فراز.
فردوسی .
رفیقی نیکساز از لشکری به
دلی آسان گذار از کشوری به .
فخرالدین اسعد.
ز مرغان همان آنکه بد نیک ساز
چو باز و چو شاهین گردنفراز
بیاورد و آموختنشان گرفت ...
فردوسی .
|| نیک سلاح پوشیده . (ناظم الاطباء). || هرچیزی که خوش ساخته شده و بکار و مفید بود. (ناظم الاطباء).