ترجمه مقاله

ن

لغت‌نامه دهخدا

ن . (ع حرف ) علامت تنوین است ، و آن «نون » ساکن زائدی است که در تلفظ به آخر اسم آید و نوشته نشود: کتاب (در تلفظ: کتابِن ْ). (المنجد). و گاه در فارسی «ن » تنوین به الف بدل و تلفظ و نوشته شود: عمداً (که هم عمدن تلفظ می شود و هم عمدا):
رخسار روز پرده بعمدا برافگند
راز دل زمانه به صحرا برافگند.

خاقانی .


بگذشت و نظر نکرد با من
در پای کشان ز کبر دامن ...
... بسیار کسا که جان شیرین
در پای تو ریزد اولا من .

سعدی (ترجیعات ).:


|| نون وقایه یا عماد و آن قبل از ضمیر متصل متکلم «ی » درآید: جائنی . اننی . ضربنی . نون وقایه ، آخر فعل را از بناء بر فتح در موقعاتصال به «ی » ضمیر متکلم حفظ میکند: کتبنی . این نون به آخر حرف هم که مبنی است ، هنگام اتصال آن به «ی » متکلم ملحق میشود: مِنّی ، که مرکب است از «من » و «ن »و «ی ». (المنجد) (اقرب الموارد). || (ضمیر) ن َ علامت تأنیث است و خفیف مفتوح آن بصورت ضمیر مرفوع متصل به آخر فعل آید: «ضربن َ. یضربن َ. اضربن َ» و مشدّد مفتوح آن به آخر ضمیرها آید، دلالت جمع مؤنث را: «غلامکن ّ. منهن ّ. ضربهن ّ». (المنجد) (اقرب الموارد).
|| نون زائده و آن بر دو قسم است : الف : به آخر فعل مضارع با ضمیر تثنیه ملحق میشود: «یضربان ِ. تضربان ِ» یا به آخر ضمیر مؤنث مخاطب : «تضربین َ» یا جمع مذکر: «یضربون َ. تضربون َ» و این نون در مورد افاده ٔ مثنی مکسور است و در سایر موارد مفتوح .
ب : به آخر اسم مثنی اضافه میشود بصورت نون مکسور: زیدان ِ، و به آخر اسم جمع مذکر بصورت مفتوح : زیدون َ. (المنجد).
|| (حرف ) علامت تأکید و آن بر دو گونه است : یکی نون تأکید خفیفه ٔ ساکنه ، مانند: «لیکوناً من الصاغرین » (قرآن 32/12). و دیگری نون تأکید ثقیله ٔ مفتوحه : «و لاتحسبن ّ اﷲ غافلا». (قرآن 42/14). و این هر دو گونه به فعل اختصاص دارد،بدین شرح : نون تأکید در آخر فعل ماضی هرگز نمی آید،و تأکید فعل امر مطلقاً جایز است . اما فعل مضارع ، چنانچه «ل » قسم بر سر آن درآید تأکیدش واجب است : «تاﷲ لاکیدن اصنامکم » (قرآن 57/21) و «واﷲ لاضربن زیدا».(المنجد).
رسم الخط: مقدار سر نون دو نقطه است و باید که هر دو طرف او متساوی باشد در ارتفاع ، امّا آخر اندکی باریک تر باید. (نفائس الفنون ص 11). || خمیدگی قامت و گردی صورت و خم ابرو و هلال و ماه نو را بدان تشبیه کنند:
گر بگمانی ز بدیهای او
قامت چون نون منت بس گواش .

ناصرخسرو.


نسرین زنخ صنم چکنم اکنون
کز عارضین چو نونی زرّینم .

ناصرخسرو.


یا ز انده و غم الفی سیمین
ایدون چنین چو نونی زرّینم .

ناصرخسرو.


چون نون و چون الف است او به ابرو و بالا
وزو شده الف قد من خمیده چو نون .

رشید وطواط.


دوات زرِّ قرص خور که بود او را علاقه ٔ شب
برفت و نون سیمین ماند از او بر تخته ٔ مینا.

شهاب الدین مؤید نسفی .


|| وشکل «ن » مشبه به است تنگی را:
از «من » دو حرف مانده و گیتی بکار من
چون چشم میم و حلقه ٔ نون کرده عرصه تنگ .

حسین صبا.


|| و «نون » تنوین را مشابه دهان تنگ معشوق دانسته اند :
دهان تنگ تو گویی که نون تنوین است
که در حدیث درآید و لیک پیدا نیست .

سعدی .


ترجمه مقاله