ترجمه مقاله

هارونی

لغت‌نامه دهخدا

هارونی . (حامص ) عمل هارون . قاصدی . || نقیبی . || پاسبانی . (غیاث اللغات ) :
در درس دعوت از پی هارونی درش
پیرانه سر فلک به دبستان نو نشست .

خاقانی .


روح شیدا شد ز هول موکبش
بهر هارونی میان بست آسمان .

خاقانی .


فلک به پیش رکاب وزیر هارون رای
نطاق بسته به هارونی آید اینت عجاب .

خاقانی .


برآویخت هندوی چرخ از کمر
به هارونی شب کمرهای زر.

نظامی .


|| ساحری . (ازفرهنگ اسکندرنامه ٔ بری ) (آنندراج ).
ترجمه مقاله