ترجمه مقاله

هامون شدن

لغت‌نامه دهخدا

هامون شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) هموار و مسطح و هم طراز شدن جائی . مثل کف هامون شدن . (یادداشت مؤلف ). || پست گردیدن . گود شدن . مغاک گشتن . غموض . || خراب گردیدن . ویران شدن . با خاک یکسان شدن . با زمین هموار گشتن . همه چیز آن دزدیده یا غارت گشتن یا سوختن . اجداد. (یادداشت مؤلف ).
ترجمه مقاله