ترجمه مقاله

هباک

لغت‌نامه دهخدا

هباک . [ هََ ] (اِ) تارک سر. (لغت فرس اسدی ) (برهان ) (ناظم الاطباء). فرق سر. (برهان ) (انجمن آرا). چکاد. هپاک :
یکی گرز زد ترک را بر هباک
کز اسب اندرآمد همانگه به خاک .

فردوسی .


زد کلوخی بر هباک آن فژاک
شد هباک او به کردار مغاک .

طیان مرغزی .


کسی که سر ننهد بر خط متابعتت
به تیغ حادثه بشکافدش زمانه هباک .

منصور شیرازی (از فرهنگ نظام ).


|| میان سر. (لغت فرس اسدی ) (فرهنگ نظام ). || قله ٔ کوه . || ماده ٔ ملونه ٔ لاک . (ناظم الاطباء) (اشتنگاس ).
ترجمه مقاله