ترجمه مقاله

هبش

لغت‌نامه دهخدا

هبش . [ هََ ] (ع مص ) فراهم آوردن . (منتهی الارب ). گردآوردن . جمع کردن . || کسب کردن و ورزیدن جهت عیال . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (تاج العروس ). || زدن بضرب دردناک یا عام است . (منتهی الارب ). زدن دردناک . (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). || رسیدن چیزی را. (منتهی الارب ). هبش الشی ٔ؛ اصابه . (اقرب الموارد) (تاج العروس ). اصابت کردن بچیزی . || دوشیدن تمام با دست . (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد)(تاج العروس ). ثعلب گوید: در این معنی هیش ، با یاء مثنای تحتانی است . (تاج العروس ) (معجم متن اللغة).
ترجمه مقاله