هبیر
لغتنامه دهخدا
هبیر. [ هََ ] (اِخ ) (ریگ ...) ریگزاری است به زرود بر راه مکه . (از معجم البلدان ) :
زید شده تشنه به ریگ هبیر
عمرو شده غرقه در آب زلال .
چو عادند و ترکان چو باد عقیم
بدین باد گشتند ریگ هبیر.
رجوع به هبیر وهبیر (جنگ ...) و هبیر (سنة...) و هبیر (یوم ...) شود.
زید شده تشنه به ریگ هبیر
عمرو شده غرقه در آب زلال .
ناصرخسرو.
چو عادند و ترکان چو باد عقیم
بدین باد گشتند ریگ هبیر.
ناصرخسرو.
رجوع به هبیر وهبیر (جنگ ...) و هبیر (سنة...) و هبیر (یوم ...) شود.