ترجمه مقاله

هرمزان

لغت‌نامه دهخدا

هرمزان . [ هَُ م ُ ] (اِخ ) اهوازی . وی در زمان عمربن خطاب والی شوشتر بود و به روایت حمداﷲ مستوفی با سپاه مسلمانان هشتاد نبرد کرد و سرانجام گرفتار شد و او را پیش عمر خطاب بردند. هرمزان آب خواست و برایش آوردند اما از بیم عمر نمی توانست بیاشامد. عمر به او گفت : در امان هستی تا این آب را بنوشی . هرمزان آب را بر زمین ریخت ، عمر به خشم آمد و دستور قتل او را داد. گفت : تو مرا امان دادی که تا این آب را ننوشیده ام در امان باشم . عمر از کشتن او درگذشت و او دیری در حجاز بماند و سرانجام موفق شد به دست ابولؤلؤ موجبات قتل عمر را فراهم کند و گویند عمر هنگام مرگ خدا را شکر گفت که «من از مسلمانانم و به دست جهودی و گبری کشته شدم » و منظورش ابولؤلؤ و هرمزان بود. (از تاریخ گزیده ٔ حمداﷲ مستوفی ص 179). هرمزان سرانجام به دست عبداﷲبن عمروبن عاص کشته شد.
ترجمه مقاله