ترجمه مقاله

هرگزی

لغت‌نامه دهخدا

هرگزی . [ هََ گ ِ ] (ص نسبی ) مرکب از هرگز + یاء نسبت . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). ابدی و لایزالی . (آنندراج ) (برهان ). ابدی . سرمدی . همیشگی . فناناپذیر. (یادداشت به خط مؤلف ) :
زمین را بلندی نبد جایگاه
یکی هرگزی تیره بود و سیاه .

فردوسی .


ای طمع کرده به نادانی ، به عمر هرگزی
با فزونی و کمی ، مر هرگزی را کی سزی ؟

ناصرخسرو.


- ناهرگزی ؛ ناپایدار. فناپذیر. به کنایت دنیا :
اندر این ناهرگزی از بهر آن آوردمان
تا بیلفنجیم از اینجا ملک و مال هرگزی .

ناصرخسرو.


ترجمه مقاله