ترجمه مقاله

هزارپا

لغت‌نامه دهخدا

هزارپا. [ هََ/ هَِ ] (اِ مرکب ) حیوانی از حشرات الارض بسیار باریک و بلند به طول یک انگشت و تنه ٔ آن گره دار مانند ریسمان که گرههای متصل به هم داشته باشد و بر سرش دو شاخ باریک است و بیست ودو پای باریک از دم تا سر آن ، و اگر کسی را بگزد کوبیده ٔ خودش را بر زخم گذارند علاج سمیت و درد او را کند. (انجمن آرا). گوش خزک . ذوالاربعةوالاربعین . سقولوفندریا. سدپایه . گوش خز. گوش خارک . ابوسبعوسبعین . ابواربعواربعین . (از یادداشتهای مؤلف ) : دست وپابریده ای هزارپایی بکشت . (گلستان ).
- هزارپادوزی ؛ نوعی دوختن . (یادداشت به خط مؤلف ). نوعی طراز و زینت حاشیه ٔ جامه و جز آن . رجوع به هزارپای و هزارپایه شود.
ترجمه مقاله