ترجمه مقاله

هشومند

لغت‌نامه دهخدا

هشومند. [ هَُ م َ ] (ص مرکب ) (از: هش ، هوش + -ومند، پسوند اتصاف و دارندگی ) (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). هوشمند. خداوند هوش و عقل و زیرکی . (برهان ).
- ناهشومند ؛ بی خرد. نابخرد :
ز تخمی که کشتی در این رودبار
تو را داد ای ناهشومند بار.

فردوسی .


ترجمه مقاله