ترجمه مقاله

هفت اقلیم

لغت‌نامه دهخدا

هفت اقلیم . [ هََ اِ ] (اِ مرکب ) در گاتها از هپته بومی یعنی هفت بوم سخن رفته است : زردشت از دیوپرستان شکایت کند و گوید که آنان به واسطه ٔ دروغ وخودستایی در روی هفت بوم شهرتی یافتند. در دیگر بخشهای اوستا به جای هفت بوم غالباً هپتوکرشوره یعنی هفت کشور یاد شده است . در کتابهای دینی برهمنان هند نیز زمین دارای هفت کشور است به نام سپته دوی پا و این شباهت میان کتب مقدس ایران و هند جالب توجه است ... ایرانشهر یا کشور ایران در اقلیم مرکزی یا خونیرس واقع شده و به همین جهت خونیرس بیش از دیگر کشورها در اوستا یاد شده است ، چه خونیرس شریفترین قسمت زمین و مرکز ایرانیان است ، ... مؤلف مجمل التواریخ و القصص و دیگر نویسندگان ایران از جمله ابوریحان نیز درباره ٔ تقسیم زمین به هفت کشور یا هفت اقلیم سخن گفته اند. یاقوت درمعجم البلدان شرح این اقالیم را بدین صورت آرد: اقلیم اول اقلیم کیوان است و از بروج به جدی و دلو مربوط است . اقلیم دوم به قول ایرانیان ازآن ِ مشتری و به قول رومیان ازآن ِ آفتاب است و از بروج به قوس و حوت تعلق دارد. اقلیم سوم را ایرانیان ازآن ِ مریخ و رومیان از عطارد دانند و به برجهای حمل و عقرب متعلق است . اقلیم چهارم را ایرانیان ازآن ِ خورشید و رومیان وابسته به مشتری دانند و به برج اسد متعلق است . اقلیم پنجم به عقیده ٔ رومیان و ایرانیان ازآن ِ زهره و از برجهای مربوط به ثور و میزان است . اقلیم ششم را ایرانیان متعلق به برجهای سنبله و جوزا دانند. اقلیم هفتم را ایرانیان ازآن ِ ماه و رومیان متعلق به مریخ دانند و از برجها به سرطان وابسته است . فرهنگها هفت اقلیم را به نامهای دیگر نامیده اند از جمله : هفت اصل ، هفت خط، هفت دکان ، هفت رصد، هفت رقعه ٔ ادکن ، هفت زمین ، هفت علفخانه ، هفت علفخانه ٔ فلک ، هفت فرش ، هفت کره ، هفت گاو. هفت نطع. (نقل به اختصار از رساله ٔ «شماره ٔ هفت و هفت پیکر نظامی » تألیف محمد معین صص 30-33) :
کدخدای ملک هفت اقلیم
خواجه ٔ سید ابوسهل عمر.

فرخی .


مبادا بی تو هفت اقلیم را نور
غبار چشم زخم از دولتت دور.

نظامی .


چون ز کشور خدای هفت اقلیم
هفت دختر ستدچو درّ یتیم .

نظامی .


وی بسا کوردل که از تعلیم
گشت قاضی القضات هفت اقلیم .

نظامی (هفت پیکر ص 53).


آنکه هفت اقلیم عالم را نهاد
هر کسی را آنچه لایق بود، داد.

سعدی .


هفت اقلیم ار بگیرد پادشا
همچنان در بند اقلیمی دگر.

سعدی .


ترجمه مقاله