ترجمه مقاله

هفت خوان

لغت‌نامه دهخدا

هفت خوان . [ هََ خوا / خا ] (اِخ ) خوان به معنی سفره است . بعضی وجه تسمیه ٔ این کلمه را آن دانسته اند که رستم و اسفندیار بعد از هر کامیابی ، خوانی ازاغذیه ٔ لذیذ می گستردند، ولی این وجه صحیح نمی نماید.وجه دیگر اینکه کلمه مصحف هفتخان مرکب از هفت و خان = خانه به معنی هفت منزل است . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). نام هفت منزلی است که رستم برای رهایی کاوس از بند شاه مازندران پیمود، در خوان اول رخش شیر را کشت ،در دوم چشمه ٔ آب به رهنمایی غرم بر رستم پیدا گشت ، در سوم رستم اژدها را کشت ، چهارم زن جادو را هلاک کرد، در خوان پنجم دو گوش دشتبان را برکند، در ششم ارژنگ دیو را بکشت ، در هفتم دیو سپید را به قتل رسانید. (یادداشت مؤلف )... وقتی که کیکاوس در مازندران به بند افتاده بود و رستم برای خلاص او میرفت در اثنای راه چند جا دیوان و جادوان را کشت و به هفت روز به مازندارن رفت و کیکاوس را نجات داد، و آن را هفت خوان عجم نیز گویند به سبب آنکه از هر منزلی که می گذشت شکرانه ٔ آن مهمانی و ضیافتی میکرد. (برهان ) :
کنون زین سپس هفت خوان آورم
سخنهای نغز و جوان آورم .

فردوسی .


سخنگوی دهقان چو بنهاد خوان
یکی داستان راند از هفت خوان .

فردوسی .


به شاهنامه چنین خوانده ام که رستم زال
گهی بشد ز ره هفت خوان به مازندر.

عنصری .


گر کیان را به طالع فرخ
هفت خوان بود با دوازده رخ
آسمان با بروج او به درست
هفت خوان و دوازده رخ توست .

نظامی .


سهو شد بر عقل کاوّل رستم ثانیش خواند
گرچه از اقلیم رومش هفت خوان برساختند.

خاقانی .


|| ... چون ارجاسپ پادشاه توران زمین خواهران اسفندیار را در رویینه دژ در بند کشیده بود و اسفندیار در آن ایام در بند پدر بود، همین که نجات یافت از راه عقبه ٔ هفت خوان رفته ، بلاهایی را که در راه پیش می آمد دفع کرده ، خود را به هر وسیله که بود به درون قلعه انداخت و به خدع و فریب ارجاسپ را با جمعی از مردم او کشت و خواهر خود را خلاص کرد، و بعضی گویند این هر دو عقبه (محل هفت خوان رستم و اسفندیار) یکی است و آن هفت منزل است میان ایران و توران و به آن راه به غیر رستم و اسفندیار کسی نرفته است . (برهان ). هفت دستبرد اسفندیار که عبارتند از: کشتن دو گرگ ، کشتن شیران ، کشتن اژدها، کشتن زن جادو، کشتن سیمرغ ، گذشتن از برف ، گذشتن از رود. (یادداشت مؤلف ) :
بپرسید گشتاسپ از هفت خوان
از آن نامور پور فرخ جوان .

فردوسی .


رویین دژ آز را گشادم
وآوازه ٔ هفت خوان شکستم .

خاقانی .


هر شیرخواره را نرساند به هفت خوان
نام سفندیار که ماما برافکند.

خاقانی .


یا مگر اسفندیارم کآن عروسان را همه
از دژ رویین به سعی هفت خوان آورده ام .

خاقانی .


هر یکی اسفندیاری در دژ رویین درع
از سر دریا غبار هفت خوان انگیخته .

خاقانی .


|| (اِ مرکب ) نام نوایی است در موسیقی . (یادداشت مؤلف ) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ). || به کنایه ، سماوات سبع یا ارضین سبع. (یادداشت مؤلف ). به قرینه ٔ شواهد، زمین یا ارضین سبع است :
هم با عدم پیاده فرورو به هشت طبع
هم با قدم سوار برون رو به هفت خوان .

خاقانی .


من خود نکنم طمع که شش یار
در شش سوی هفت خوان ببینم .

خاقانی .


چه پنداری کز این سان هفت خوانی
بود موقوف خوان و استخوانی .

نظامی .


خون پدر دیده دراین هفت خوان
آب مریز از پی این هفت نان .

نظامی .


به دولت کوس شاهی در جهان زد
به سلطانی علم بر هفت خوان زد.

نظامی .


ترجمه مقاله