هفت هیکل
لغتنامه دهخدا
هفت هیکل . [ هََ هََ /هَِ ک َ ] (اِ مرکب ) هفت آسمان . (برهان ) :
به این هفت هیکل که دارد سپهر
سرم هم فروناید از راه مهر.
|| هفت زمین . || تعویذها و بازوبندها را نیز گویند. (برهان ). || هفت دعاست که در هر روز هفته یک دعااز او خوانند که موجب امن و سلامت باشد. (غیاث ).
به این هفت هیکل که دارد سپهر
سرم هم فروناید از راه مهر.
نظامی .
|| هفت زمین . || تعویذها و بازوبندها را نیز گویند. (برهان ). || هفت دعاست که در هر روز هفته یک دعااز او خوانند که موجب امن و سلامت باشد. (غیاث ).