هلاک گشتن
لغتنامه دهخدا
هلاک گشتن . [ هََ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) هلاک شدن . هلاک گردیدن . مردن . درگذشتن . جان دادن :
اشتر چو هلاک گشت خواهد
آید به سر چَه و لب جر.
بسیار کس به کید و حیلت خود هلاک گشتند. (کلیله و دمنه ). رجوع به هلاک گردیدن شود.
اشتر چو هلاک گشت خواهد
آید به سر چَه و لب جر.
ناصرخسرو.
بسیار کس به کید و حیلت خود هلاک گشتند. (کلیله و دمنه ). رجوع به هلاک گردیدن شود.