ترجمه مقاله

همایون بخت

لغت‌نامه دهخدا

همایون بخت . [ هَُ یوم ْ ب َ ] (ص مرکب ) خوش بخت . خجسته بخت . کامیاب . موفق :
از سر طالع همایون بخت
رفت سلطان مشرقی بر تخت .

نظامی .


آمد آن بانوی همایون بخت
چوعروسان نشست بر سر تخت .

نظامی .


من اول بس همایون بخت بودم
که هم باتاج و هم باتخت بودم .

نظامی .


ترجمه مقاله