همداستانی
لغتنامه دهخدا
همداستانی . [ هََ ] (حامص مرکب ) هم داستانی . توافق . اتحاد عقیده . هم اندیشی :
بجنبیدش به دل در مهربانی
نمود از خامشی همداستانی .
- همداستانی کردن ؛ موافقت کردن . پذیرفتن . قبول کردن :
... که همداستانی مکن روز و شب
که در پیش خسرو گشایند لب .
جهاندار همداستانی نکرد
ز ایران و توران برآورد گرد.
نه هرگز بدان را به بد داده یاری
نه هرگز به بد کرده همداستانی .
ایا خواجه همداستانی مکن
که بر من تحمل کند ابتری .
|| (اِ) زری را گویند که از رعایا در وجه خراج و مال گیرند، و به عربی مال الرضا خوانند. (برهان ) : این خراج بر خلق انوشیروان نهاد که ملک را از خواسته چاره نیست . و رعیت را گرد کرد و همه ٔ زمینها را مساحت کرد و به همداستانی رعیت آن خراج نهاد. (تاریخ بلعمی ). و این خراج را خراج همداستانی نام کردند یعنی مال الرضا. (تاریخ بلعمی ).
بجنبیدش به دل در مهربانی
نمود از خامشی همداستانی .
فخرالدین گرگانی .
- همداستانی کردن ؛ موافقت کردن . پذیرفتن . قبول کردن :
... که همداستانی مکن روز و شب
که در پیش خسرو گشایند لب .
فردوسی .
جهاندار همداستانی نکرد
ز ایران و توران برآورد گرد.
فردوسی .
نه هرگز بدان را به بد داده یاری
نه هرگز به بد کرده همداستانی .
فرخی .
ایا خواجه همداستانی مکن
که بر من تحمل کند ابتری .
منوچهری .
|| (اِ) زری را گویند که از رعایا در وجه خراج و مال گیرند، و به عربی مال الرضا خوانند. (برهان ) : این خراج بر خلق انوشیروان نهاد که ملک را از خواسته چاره نیست . و رعیت را گرد کرد و همه ٔ زمینها را مساحت کرد و به همداستانی رعیت آن خراج نهاد. (تاریخ بلعمی ). و این خراج را خراج همداستانی نام کردند یعنی مال الرضا. (تاریخ بلعمی ).