ترجمه مقاله

هم قلم

لغت‌نامه دهخدا

هم قلم . [ هََ ق َ ل َ ] (ص مرکب ) شریک و انباز در کتابت . (آنندراج ) :
دو هم جنس دیرینه ٔ هم قلم
نباید فرستاد یک جا به هم .

سعدی .


تا به وصف چشم شوخش نامه ای انشا کنند
هم قلم گشتند نرگسها به صحن بوستان .

شفیع اثر.


مرا بر جرم ناحق دلفریبی متهم دارد
که در قتلم ز نرگس چشم شوخش هم قلم دارد.

محسن تأثیر.


ترجمه مقاله