هنی
لغتنامه دهخدا
هنی ٔ. [ هََ ] (ع ص ) گوارا و گوارنده . هنی :
چو تشنه نباشد کس آنجا، پس آن
چه جای شراب هنی ٔ و مری است .
|| آنچه بی دسترنج رسد کسی را. گوارنده از طعام و شراب . (منتهی الارب ). || (اِ خ ) هنی ٔ و مری ٔ؛ نام دو جوی است در شام که ازآن ِ هشام بن عبدالملک بوده است . (از ناظم الاطباء).
چو تشنه نباشد کس آنجا، پس آن
چه جای شراب هنی ٔ و مری است .
ناصرخسرو.
|| آنچه بی دسترنج رسد کسی را. گوارنده از طعام و شراب . (منتهی الارب ). || (اِ خ ) هنی ٔ و مری ٔ؛ نام دو جوی است در شام که ازآن ِ هشام بن عبدالملک بوده است . (از ناظم الاطباء).