ترجمه مقاله

هگرز

لغت‌نامه دهخدا

هگرز. [ هََ گ َ / گ ِ ] (ق ) هرگز. هرگیز. هیچوقت . هیچگاه . ابدا. (یادداشتهای مؤلف ) :
چنان نبینی تا دل نکرده کار هگرز
به چوب رام شود، یوغ را نهد گردن .

اورمزدی .


همتی دارد بررفته به جایی که هگرز
نیست ممکن که رسد طاقت مخلوق بر آن .

فرخی .


بزرگی و نیکی نیابد هگرز
کسی کاو به بد بود همداستان .

فرخی .


بگذاراد و به روی تو میاراد هگرز
زلتی را که نکردی تو بدان استغفار.

فرخی .


نیابد هگرز آن سه مهمان چهارم
نه این دو کبوتر بیابد سدیگر.

ناصرخسرو.


من دست خویش در رسن دین حق زدم
از تو هگرز جُست نخواهم نشان و نام .

ناصرخسرو.


با آز هگرز دین نیامیزد
تو رانده ز دین به لشکر آزی .

ناصرخسرو.


مرا نشانه ٔ تیر فراق کرد و هگرز
کسی شنیده بباشد کمان نشانه ٔ تیر؟

مسعودسعد.


ترجمه مقاله