هیملغتنامه دهخداهیم . (اِ) هیمه .هیزم سوختنی . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : دلم مرگ پسرعم سوخت و در جانم زد آن آتش که هیمش عرق شریان گشت و دودش روح حیوانی .خاقانی .