ترجمه مقاله

وارث

لغت‌نامه دهخدا

وارث . [ رِ ] (اِخ ) از شاعران لاهور است و صاحب صبح گلشن درباره ٔ وی چنین آرد: جواهر آبدار مضامین از خزینه ٔ خاطر برمی آورد و گویی از جوهریان سخن میراث همو برد. او راست :
الهی از کرم عنقاصفت گردان نشانم را
همای قدس اگر جوید نیابد استخوانم را
زبانم را به وحدت آنچنان حمدآشنا گردان
که هفتاد و دو ملت آید و بوسد دهانم را.

(تذکره ٔصبح گلشن ص 578).


برخاستن ما ز درش باعث ننگ است
بگذار بجایی که نشستیم نشستیم .

(از تذکره ٔ صبح گلشن )(قاموس الاعلام ترکی ).


ترجمه مقاله