ترجمه مقاله

واسوختن

لغت‌نامه دهخدا

واسوختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) اعراض کردن . روبرتافتن . روگردانی از معشوق . (آنندراج ). روبرگردانیدن و بیزار شدن از معشوق . (ناظم الاطباء) :
زود واسوزد ز عشق آتشین رخسار گل
بلبل از اینگونه ناز باغبان خواهد کشید.

تأثیر (از آنندراج ).


رخت گرم است از آن گلها نسوزد
بهار از کرده ٔ خود وانسوزد.

نورس قزوینی (از آنندراج ).


ترجمه مقاله