ترجمه مقاله

واضح

لغت‌نامه دهخدا

واضح . [ ض ِ ] (ع ص ) پیدا و آشکار. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). روشن و هویدا. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گشاده . عیان . فاش . ظاهر. بارز : و به معجزات ظاهر و دلایل واضح مخصوص گردانید. (کلیله و دمنه ).
- واضح بودن ؛ آشکار و روشن بودن . ابهامی نداشتن .
|| درخشان . تابان . (از اقرب الموارد). || شتر سپید غیرشدید. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). شتر سپید که چندان سپید نبود. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله