ترجمه مقاله

واق

لغت‌نامه دهخدا

واق . [ قِن ْ ] (ع ص ) صورتی از واقی . نگهدارنده . نگهدار. (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). رجوع به واقی شود. || شفیع. (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ). || سرج واق ؛ زین غیر معقر. (از اقرب الموارد). زینی که پشت ریش نکند ستور را. (منتهی الارب ). || فرس واق ؛ اسبی که از رفتن بیم دارد بخاطر دردی که در سم آن بود. (از اقرب الموارد). اسب سم بر جایگاه نهنده . (از منتهی الارب ). || (اِ) ورکا (ظ: ورکارک ) که مرغی است آن را واق گویند، بخاطر بانگ او. (منتهی الارب ). غراب یا صرد. (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله