ترجمه مقاله

واپس فکندن

لغت‌نامه دهخدا

واپس فکندن . [ پ َ ف ِ ک َ / گ َ دَ ] (مص مرکب ) یا فگندن . پشت سر گذاشتن :
آن حرم قدس چو واپس فگند
راه در اقصای مقدس فگند.

امیرخسرو (از بهارعجم ) (آنندراج ).


|| درنگی کردن . به تأخیر انداختن . معطل کردن . و رجوع به واپس افگندن شود.
ترجمه مقاله