واگوی
لغتنامه دهخدا
واگوی . (اِمص مرکب ) مرادف بازگوی . بازگفتن حرف شنیده را که مردم با هم گویند. || باز دادن جواب از گنبد و حمام . (آنندراج ) :
در این گلخن برآید از در و بام
صدای کودک و واگوی حمام .
|| در اصطلاح موسیقی ، جماعه ٔ خوانندگان چون حاضر شوند نقشی را که جماعه ٔ اول تمام کنند همان نقش را جماعه ٔ دوم سر کنند. (آنندراج ).
در این گلخن برآید از در و بام
صدای کودک و واگوی حمام .
زلالی (آنندراج ).
|| در اصطلاح موسیقی ، جماعه ٔ خوانندگان چون حاضر شوند نقشی را که جماعه ٔ اول تمام کنند همان نقش را جماعه ٔ دوم سر کنند. (آنندراج ).