وبد
لغتنامه دهخدا
وبد. [ وَ ب ِ ](ع ص ) خشمگین . (از ناظم الاطباء). || گرسنه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مرد بسیارعیال و کم مال . (ناظم الاطباء). || سخت چشم زخم رساننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || جامه ٔ کهنه . || چیز عیب دار. (ناظم الاطباء).