ترجمه مقاله

وجب

لغت‌نامه دهخدا

وجب . [ وَ ] (ع ص ، اِ) شتر ماده ای که در پستانش فله بسته باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مشک بزرگ از پوست تکه ٔ کوهی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). ج ، وِجاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || گول و بددل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). احمق . || ترسو. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || خطر یعنی آنچه گرو بندند بدان از اسب دوانیدن و تیر انداختن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || ایستادنگاه آب . (از اقرب الموارد). ج ، وجاب . (اقرب الموارد). || (مص ) وجوب . وجب وجباً و وجوباً. (ناظم الاطباء). رجوع به وجوب شود. || وجیب . وَجَبان . طپیدن دل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || فروشدن و غروب کردن خورشید. (ازاقرب الموارد). فروشدن آفتاب . (منتهی الارب ). || وجوب . یک مرتبه در روز خوردن . (از اقرب الموارد). || افتادن و مردن . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله