وجوملغتنامه دهخداوجوم . [ وُ ] (ع اِ) ج ِ وَجم و آن سنگهای برهم نهاده است جهت هدایت راه . (از المنجد). رجوع به وجم شود. || (مص ) خاموش گردیدن از اندوه و خشم . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). وجم . (منتهی الارب ). رجوع به وجم شود.