ترجمه مقاله

وج

لغت‌نامه دهخدا

وج . [ وَج ج ] (ع اِ) سنگخوار. (منتهی الارب ). مرغ قطا. (اقرب الموارد). مرغ سنگخوار. (ناظم الاطباء). || شترمرغ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || چوب که بر گردن گاو قلبه نهند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فریز که دارویی است و آن بیخ درختی است گرم و خشک در دوم ومحلل ورم طحال منقی معده ، مفتح سدد، مدر بول . (منتهی الارب ). آن را به فارسی اگر ترکی گویند. (ناظم الاطباء). قسمی داروست و آن ریشه گیاهی است چون بردی که بیشتر در کنار آبها روید و بر آن ریشه ها گره های سفیدرنگی است که بوی بدی دارد. نوعی از این دارو به نام ارغاطیا معروف است که از اندلس آورند و این فارسی معرب است . (از اقرب الموارد). رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن و تذکره ٔ ضریر انطاکی و بحرالجواهر و مخزن الادویه وناظم الاطباء شود. || (اِمص ) شتابی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). سرعت . || (مص ) شتاب کردن : وج الرجل یوج وجاً؛ اسرع . (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله