ترجمه مقاله

وحید

لغت‌نامه دهخدا

وحید. [ وَ ] (اِخ ) یا وحیدالدین . پسر عموی خاقانی شاعر است :
جان عطارد از تپش خاطر وجید
چونان بسوخت کز فلک آبی نماندش .
جان وحید را به فلک برد ذوالجلال
تا هم فلک بجای عطارد نشاندش .

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 892)


چون من خطر زدم به فراق از پی وحید
جان ازپی وحید برآمد بدان خطر.

خاقانی .


وحید ادریس عالم بود و لقمان جهان اما
چو مرگ آمد چه سودش داشت ادریسی و لقمانی .

خاقانی .


حجةالحق عالم مطلق وحیدالدین که هست
ملجاء جان من و صدر من و استاد من .

خاقانی .


ترجمه مقاله