ترجمه مقاله

ودان

لغت‌نامه دهخدا

ودان . [ وِ ] (ع مص ) وَدن . تر کردن چیزی و تر نهادن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). || نیکو کردن حال عروس و نیکو قیام نمودن بر آن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). و همچنین نیکو کردن تیمار اسب . (از اقرب الموارد). || کوتاه ساختن چیزی را. || به چوب دستی زدن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ودان جلد؛ به خاک سپردن پوست را تا نرم گردد. (اقرب الموارد). رجوع به ودن شود.
ترجمه مقاله