ترجمه مقاله

ورانداز کردن

لغت‌نامه دهخدا

ورانداز کردن . [ وَ اَ ک َ دَ] (مص مرکب ) به نگاه عمیق نگریستن از پای تا سر. (یادداشت مؤلف ). چیزی یا کسی را به دقت نگریستن . از نظر گذرانیدن : سر تا پای او را ورانداز کرد. || اندازه ٔ چیزی را به نظر تعیین کردن . (فرهنگ فارسی معین ). به تخمین ذرع و پیمان کردن . (یادداشت مؤلف ) : مهندس خانه ای ورانداز کند و خیال بندد که عرض چندین باشد و طولش چندین ... (فیه مافیه ).
ترجمه مقاله