ترجمه مقاله

وردینج

لغت‌نامه دهخدا

وردینج . [ وَ ن َ ] (معرب ، اِ) معرب وردینه . (کشاف اصطلاحات الفنون ). کیموسیس . کیموسیسو. کیموسیسوس . قسمی از رمد. (یادداشت مرحوم دهخدا).و آن آماسی دموی است که اندر پلک چشم آید سبب آن بسیاری ماده است که از دماغ فرودآید و این علت کودکان را بیشتر افتد به سبب بسیاری ماده و ضعیفی و نازکی چشم ایشان و در کتاب قانون بوعلی همی آید که علت وردینج آماس طبقه ٔ ملتحمه است و عظیمی آماس بدان حد باشد که سپیده ٔ چشم چنان بلند شود که حدقه را بپوشد و چشم برهم نتواند نهاد از عظیمی آماس . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و داود ضریر انطاکی و بحرالجواهر و تذکرةالکحالین و قانون بوعلی شود.
ترجمه مقاله