ترجمه مقاله

ورغلانیدن

لغت‌نامه دهخدا

ورغلانیدن . [ وَ غ َ دَ ] (مص مرکب ) برانگیختن . تحریض کردن . تحریک کردن . وادار کردن . اغوا کردن . گمراه نمودن . (ناظم الاطباء). برآغالیدن . (آنندراج ). دعوت کردن . به راه بد خواندن . (ناظم الاطباء). درغلطانیدن و برانگیزانیدن . (حاشیه ٔ منتهی الارب ). || مشتاق نمودن . || دست یافتن . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله