وروره
لغتنامه دهخدا
وروره . [ وِرْ وِ رَ / رِ ] (اِ صوت ) ورور. (فرهنگ فارسی معین ) :
با بی قرار دهرمجوی ای پسر قرار
عمرت مده به باد به افسون وروره .
رجوع به وِروِر شود.
- وروره ٔ جادو ؛ نام جادوئی است مثلی : مثل وروره ٔ جادو؛ آنکه برای اغواء و اغراء و فریبی به شتاب با کسی نجوی گونه ای کند. زنان محیل و آهسته گوی را بدان تشبیه کنند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به ورورجادو شود.
با بی قرار دهرمجوی ای پسر قرار
عمرت مده به باد به افسون وروره .
ناصرخسرو.
رجوع به وِروِر شود.
- وروره ٔ جادو ؛ نام جادوئی است مثلی : مثل وروره ٔ جادو؛ آنکه برای اغواء و اغراء و فریبی به شتاب با کسی نجوی گونه ای کند. زنان محیل و آهسته گوی را بدان تشبیه کنند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به ورورجادو شود.