ورکردن
لغتنامه دهخدا
ورکردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گرد کردن . برداشتن . بارکردن : که که ورکردن ؛ برکردن . || ستودن . || افراشتن و بلند کردن . || برکندن . برکشیدن . از بیخ کندن . برانداختن . || تکیه کردن . || سوختن و آتش افروختن . (ناظم الاطباء).