ترجمه مقاله

وزم

لغت‌نامه دهخدا

وزم . [ وَ ] (ع اِ) دسته ٔ سبزی تره . (منتهی الارب ) (المنجد) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || اندازه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مقدار. (اقرب الموارد). وزمه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گوشت که عقاب در آشیانه ٔ خود جمع کند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || امری که به وقت خود آید. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (مص ) اندکی زیان رسیدن در مال . (منتهی الارب ). || رخنه کردن در چیزی . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شبانروزی یک بار خوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || گذاردن وام را. || چیز اندک را به سوی مثل آن گرد کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله