ترجمه مقاله

وصمت

لغت‌نامه دهخدا

وصمت . [ وَ م َ ] (ع اِ) عیب . (غیاث اللغات از بحرالجواهر و صراح اللغة): ملک از وصمت غدر منزه باشد. (کلیله و دمنه ). مباشرت این شغل بر وجهی کند که از وصمت تهمت و سمت ریبت معرا و مبرا باشد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
ای عنصر تو مخلوق از کیمیای عزت
وی دولت تو ایمن از وصمت تباهی .

حافظ.


رجوع به وصمة شود.
ترجمه مقاله