وطا
لغتنامه دهخدا
وطا. [ وِ / وَ ] (از ع ، اِ) گستردنی . وطاء. مقابل غطاء (غطا). آنچه از پوشش که بازافکنند بر چیزی :
نه جامه کبود و نه موی دراز
نه اندر سجاده نه اندر وطاست .
در این خانگه غم مقیم است کاو را
به جزپرده ٔ دل وطائی نیابی .
چون وحش پای بند سپهر و زمین مباش
منگر وطای ازرق و مگزین غطای خاک .
در راه که اورا می بردند مؤذنی بانگ میگفت ، چون به کلمه ٔ شهادت رسید انگشت از وطا برآورد و فریاد از مردمان برآمد... (تذکرة الاولیاء عطار). رجوع به وطاء شود.
نه جامه کبود و نه موی دراز
نه اندر سجاده نه اندر وطاست .
ناصرخسرو.
در این خانگه غم مقیم است کاو را
به جزپرده ٔ دل وطائی نیابی .
خاقانی .
چون وحش پای بند سپهر و زمین مباش
منگر وطای ازرق و مگزین غطای خاک .
خاقانی .
در راه که اورا می بردند مؤذنی بانگ میگفت ، چون به کلمه ٔ شهادت رسید انگشت از وطا برآورد و فریاد از مردمان برآمد... (تذکرة الاولیاء عطار). رجوع به وطاء شود.