ترجمه مقاله

وفاق

لغت‌نامه دهخدا

وفاق . [ وِ ] (ع مص ) موافقة. سازگاری کردن . (غیاث اللغات ). سازواری کردن . (منتهی الارب ). سازواری کردن و همراهی کردن . || (اِمص ) سازواری و همراهی و یک دلی . یک دلی ویک جهتی . ضد نفاق . سازش . (ناظم الاطباء) :
تا هست خلاف شیعی و سنی
تا هست وفاق طبعی و دهری .

منوچهری .


از وفاق ادریس بررفت از زمین برآسمان
وز خلاف ابلیس دررفت از بهشت اندر سقر.

سنایی .


|| محبت و اتفاق . (غیاث اللغات ). اتحاد و اتفاق . || معاهده . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله