ترجمه مقاله

وقاد

لغت‌نامه دهخدا

وقاد. [ وَق ْ قا ] (ع ص ) زیرک درگذرنده در امور و روشن خاطر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) : طبعی نقاد و ذهنی وقاد و نظمی سریع و خاطری مطیع داشت . (لباب الالباب از فرهنگ فارسی معین ). || دل زود شادمان شونده و درگذرنده در امور و تیز. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || فروزنده و بسیار افروخته شونده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
- کوکب وقاد ؛ روشن و سخت افروخته . (المنجد) (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله