ترجمه مقاله

ونک

لغت‌نامه دهخدا

ونک .[ وَ ] (ص ) ونگ . رجوع به ونگ شود. || زشت و کریه . (برهان ). || کریه و رکیک . (انجمن آرا). (آنندراج ). داعی الاسلام در فرهنگ نظام گوید: جهانگیری معنای دیگر آن را (ونگ را) رکیک و کریه نوشته اما شاهد نیاورده است و سراج احتمال درستی داده که کریه مصحف گربه است که معنی ونک با کاف تازی است و چون کاف تازی و گاف فارسی در رسم الخط قدیم یک طور نوشته می شد این گونه تصحیفات رو داده است . (فرهنگ نظام ). || (اِ) صدا و آواز. (برهان ). مبدل بانگ است . (آنندراج ) (انجمن آرا). ونگ . رجوع به ونگ شود.
ترجمه مقاله