ترجمه مقاله

وهق

لغت‌نامه دهخدا

وهق . [ وَ هََ ] (ع اِ) کمند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). ج ، اوهاق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). وهوق . (مهذب الاسماء) :
نه منجنیق رسد بر سرش نه کشکنجیر
نه تیر چرخ و نه سامان برشدن به وهق .

انوری .


|| رسن که در گردن ستور اندازند و به وی بندکنند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). گویند معرب وهک فارسی است . (از اقرب الموارد) (آنندراج ).
ترجمه مقاله