ترجمه مقاله

ویل جوی

لغت‌نامه دهخدا

ویل جوی . [ وَ / وِ ] (نف مرکب ) جوینده ٔ ویل . مصیبت خواه . خواهان اندوه کسی را :
بداندیش دشمن بود ویل جوی
که تا چون ستانی از او چیز اوی .

بوشکور.


ترجمه مقاله