ترجمه مقاله

پارساکیا

لغت‌نامه دهخدا

پارساکیا. (اِخ ) یکی از امرای درگاه کارکیا سلطان محمد پادشاه گیلان . بعهد سلطنت سلطان ابوسعید بهادر و ابوالنصر حسن بیک و او بشرف سیادت مشرف بود. چون سید زین العابدین بن سید کمال الدین مرعشی یکی از بنی اعمام خود سید عبداﷲ مرعشی را که فرمانروای ساری بود در حمام بکشت و بجای وی متمکن گشت ، سید عبدالکریم بن سید عبداﷲ به همراهی مادر به اردوی ابوالنصر حسن بیک که پس از گذشته شدن سلطان ابوسعید بهادر عراق و آذربایجان را در ضبط آورده بود پناه برد و از او درخواست که وی را یاری دهد تا مگر دولت از دست رفته را بکف آرد. حسن بیک ، ترکمانی شبلی نام را به یاری وی فرستاد و فرمان داد تا سپاه گیلان و رستمدار نیز به یاری سید عبدالکریم برخیزند. کارکیا سلطان محمد پادشاه گیلان پارساکیا را با فوجی از سپاه گیل به یاری عبدالکریم گسیل کرد و سید عبدالکریم به یاری او و رستمداریان و شبلی ، سید زین العابدین را بشکست چنانکه به هزار جریب گریخت و او به ساری درآمد و بجای پدر نشست . چندی بعد یکی از سادات ساری بنام سید هبةاﷲ بابلکانی از آن شهر بگریخت و در هزار جریب به سید زین العابدین پیوست و مایه ٔ استظهار او شد چندانکه سید زین العابدین دوباره قصد ساری کرد اما پارساکیای گیلانی به اتفاق سادات پازواری و اعیان ساری بمقابله ٔ آن دو شتافت و ایشان را هزیمت داد. در این اثناء سادات پازواری به ساری رفته سید عبدالکریم را از آنجا به بارفروش ده بردند و باز جنگی دیگر بین سید زین العابدین و یاران سید عبدالکریم درگرفت و شکست در یاران سید عبدالکریم افتاد و پارساکیا در قلعه ٔ ساری تحصّن جست . سید زین العابدین بدر قلعه رفت و به پارساکیا پیام فرستاد که در حصار بگشا و بسلامت به گیلان شو پارساکیا بیرون آمد و با سید زین العابدین دیدار کرد و باز به قلعه رفت روز دیگر سید هبةاﷲ بابلکانی به حصار درآمد و لشکرگیلان را بغارتید و در خدمت پارساکیا به گیلان روان کرد و چون پارساکیا به رستمدار رسید به دوستی سید زین العابدین متهم و به فرمان کارکیا سلطان محمد مقید و محبوس گشت . رجوع به ص 111 و 112 حبیب السیر ج 2 شود.
ترجمه مقاله