ترجمه مقاله

پازاج

لغت‌نامه دهخدا

پازاج . (اِ) پازاچ . (رشیدی ). دایه ٔ شیردهنده . مرضعه . (برهان ) :
بناز، مادر ایام طفل بخت ترا
بزرگ میکند اندر کنار چون پازاج .

منصور شیرازی .


|| زنی که با زن نوزای همپائی و معاونت کند. (رشیدی ). || ماما. ماماچه . (برهان ). دایه ٔ ناف . مام ناف . (جهانگیری ).قابله . (دهار) (برهان ) :
گفته ٔ من حلال زاده ٔ طبع
نبوم هر خشوک را پازاج .

سوزنی .


ترجمه مقاله