پاسیدن
لغتنامه دهخدا
پاسیدن . [ دَ ] (مص ) پاس داشتن . (برهان ). نگاهبانی کردن : میان مردمان نگریستن و پاسیدن این معنی ها را خلاف است در روشنائی ستارگان . (التفهیم ).
|| بیدارخوابی داشتن . (از برهان ). خواب خرگوشی داشتن .
|| بیدارخوابی داشتن . (از برهان ). خواب خرگوشی داشتن .