ترجمه مقاله

پالنگ

لغت‌نامه دهخدا

پالنگ .[ ل َ / ل ُ ] (اِ مرکب ) کفش و پای افزار چرمی . (برهان ). پاچنگ . (شعوری ). || پای تابه . (رشیدی ). || دریچه ٔ کوچکی که به یک چشم از آن نگاه کنند. (برهان ). بعض فرهنگ نویسان این لفظ را بفتح لام و با نون ساکن (جهانگیری ) (سروری ). (برهان ). و بعض دیگر به ضم لام و نون ساکن (رشیدی ) گفته اند. و در فرهنگ هندوشاه به بای موحده و کسر لام و سکون یا و کاف تازی ضبط شده است . و صاحب فرهنگ رشیدی گوید: پالُنگ مرکب از پا و لُنگ یعنی لنگ پا و معنی صحیح آن پایتابه است و این بیت رودکی را شاهد آورده است :
از خر و پالنگ آن جای رسیدم که همی
موزه چینی می خواهم و اسب تازی .
و ظاهراً این کلمه مصحف پالیک باشد و در بیت رودکی نیز پالیک است .
|| اترج . ظاهراً پالنگ به این معنی مصحف بالنگ است .
ترجمه مقاله